پیش نوشت 1: اگر فیلم دوازده مرد خشمگین را ندیده اید لطفا این نوشته را نخوانید.
پیش نوشت 2: اگر فیلم دوازده مرد خشمگین را ندیده اید حتما یکی از کارهای خیلی مهمتان را که یک ساعت و نیم زمان می برد را کنسل کنید و اول این فیلم را ببینید. اینجا میتوانید این فیلم را ببینید.
پیش نوشت 3: اگر فیلم دوازده مرد خشمگین را دیده اید باز هم برای دیدنش برنامه ریزی کنید. ضرر نخواهید کرد.
درباره ی فیلم
هشدار: خطر لو رفتن موضوع فیلم.
داستان فیلم دوازده مرد خشمگین دریک اتاق اتفاق می افتد. اتاقی که برای تشکیل جلسه هیئت منصفه دادگاه در نظر گرفته شده. دوازده مرد باید در این اتاق تصمیم بگیرند که آیا متهم که یک نوجوان است قاتل پدرش هست یا نه. داستان با رای گیری ابتدایی شروع می شود که در آن 11 نفر موافق این هستند که متهم همان قاتل است و یک نفر مخالف است. در ادامه داستان این یک نفر بقیه را قانع می کند که متهم نمی تواند قاتل باشد. و نهایتا هیئت منصفه رای به بیگناهی می دهد.
جزئیات مهم هستند
این فیلم پیامهای بسیاری دارد و از وجوه متفاوتی قابل بررسی است. اما من اگر بخواهم یک پیام برای این فیلم در نظر بگیرم شاید همین باشد که جزئیات مهم هستند. و توجه به جزئیات میتواند تصویری متفاوت برای ما ترسیم کند. در طول فیلم میبینیم که قهرمان فیلم به جزئیاتی از داستان شک می کند. جزئیاتی که دیگران بر پایه ی آن متهم را گناهکار معرفی میکنند. جزئیات را می شکافد و با نگاهی دقیق باگهای پنهان شواهد ارائه شده به دادگاه را نشان می دهد. و به قول یکی از شخصیت های اصلی فیلم تردیدی منطقی برای هیئت منصفه ایجاد می کند. تردیدی منطقی که منجر به اثبات بی گناهی متهم می شود.
تحلیل روانشناختی
فیلم دوازده مرد خشمگین را می شود از منظر گرایش های مختلف روانشناسی بررسی کرد. و هر کدام هم حقایقی را برای ما روشن میکند. بدون شک هر کدام از شاخه های روان شناسی میتوانند ساعت ها در مورد این فیلم حرفِ تخصصی بزنند. اما من قصد دارم این جا نه به عنوان یک متخصص بلکه به عنوان یک مشاهده گر عام به چند نکته اشاره کنم. از منظر سه شاخه از روانشناسی به نکاتی اشاره خواهم کرد. این سه منظر یکی روانشناسی یونگی است و دیگری تحلیل رفتار متقابل و سومی هم از منظر تئوری انتخاب.
آن چه در دیگران مرا عصبانی می کند به من کمک میکند تا خودم را بهتر بشناسم.
کارل گوستاو یونگ
عقده ی حقارت در فیلم دوازده مرد خشمگین
در این فیلم میبینیم که چند تن از هیئت منصفه گاه و ببیگاه عصبانی می شوند و بر سر فردی که مخالف گناهکاری نوجوان است فریاد میکشند و او را به دلیل مخالفتش سرزنش می کنند. آنها تا آخرین لحظه ی جلسه با شدت بر سر فرد مخالف فریاد میزنند و قصد دارند او را تحت تاثیر قرار دهند تا نظرش را عوض کند. اما او نظرش را عوض نمی کند. سوال اینجاست که آنها چرا عصبانی هستند؟ چه چیز در آن مرد که مخالف گناه کاری متهم است وجود دارد که گروه موافق را تا این حد عصبانی کرده است؟
آنها باید از چیزی در وجود این مرد ناراحت باشند که خود فاقد آن هستند. و این فقدان آن ها را می آزارد. فردی که مخالف گناه کاری متهم است فردی آرام است که بیش از آن که بخواهد بر اساس کلیشه ها تصمیم بگیرد مایل است از قدرت تفکر نقاد خود استفاده کند و هر مدرکی که علیه متهم وجود دارد را با دقتی مثال زدنی بررسی کند. او آرام است، منطقی است، هیجان زده نیست، متعصب نیست، دیگران را تحقیر یا تمسخر نمی کند، متکی به نفس است و از همه مهمتر در بررسی مدارک و شواهد موجود مساله را شخصی نمی کند. و همه این اوصاف برای کسانی که خود این چنین نیستند آزار دهنده است. این ها اوصاف مثبتی هستند که نشان گر عزت نفس بالای او هستند و کسانی که مخالف او بودند به شدت از این که در برخورد خودشان با آن فرد در درون خود این حقارت فرو خورده را سر برآورده می دیدند به شدت از این موضوع عصبانی بودند و سعی می کردند با ایجاد عصبانیت و به هم زدن نظم جلسه و اعمال فشار روانی طرف مقابل را از موضع خوب عقب برانند تا این حقارت سر براورده شان کمتر دیده شود.
فرافکنی
فرافکنی موضوع دیگری است که در روانشناسی یونگی با آن مواجهیم. در طول فیلم بسیار میبینیم که دونفری که به شدت موافق گناه کار بودن متهم هستند در حال فرافکنی همه صفات بدی هستند که در خود دارند و آن را فرا فکنی کرده و در دیگران می بینند.
به عنوان مثال یکی از این موافقان سر سخت گناهکاری متهم معتقد بود متهم و افرادی مثل او که از محله های سطح پائین شهر بیرون می آیند انسان های وحشی و بد ذات و خشنی هستند که به هیچ عنوان نباید با آن ها با شفقت برخورد کرد. بارها اعلام می کند که آنها وحشی هستند و آنها بویی از تمدن نبرده اند. همه اینها را در حالی میگوید که تمام این صفات در کلام و رفتار خودش عیان است. و فقط سعی دارد آن چه را که در وجود خود دارد و آن را نمی پسندد بر روی دیگری پروجکت یا فرافکنی کند که این جا گاهی روی متهم فرافکنی میکند و گاهی روی کسانی که. مثل او موافق گناهکاری متهم نیستند.
موافق سرسخت دیگر گناهکاریِ متهم هم فردی است که بسیار قلدر مآب و کنترل گر است که در میانه فیلم داستان پسرش را تعریف می کند که او را ترک کرده است. این فرد هم به گونه ای دیگر درحال فرافکنی است. پسرش او را به دلیل این که بیش از حد کنترل گر بوده رها کرده و رفته است و در واقع با این کار به او فهمانده است که نمی تواند او را کنترل کند و آزادی او را سلب کند. رفتن پسرش به شدت برای او که خود را پدری تمام عیار میدانسته بسیار شوکه کننده است و نمیخواهد بپذیرد که به دلیل رفتار بد او بوده است که پسرش او را تنها گذاشته و همچنان معتقد است باید او را و در کل تمام بچه ها را کنترل کرد. حالا او در یک هیئت منصفه باید تصمیم بگیرد که آیا نوجوانِ متهم قاتل پدرش هست یا نه. نا خود آگاه خود را در جای پدر متهم که به قتل رسیده قرار میدهد و متهم را به جای پسر خودش می بیند و حالا که دستش به پسرش نمیرسد میخواهد تمام خشم فرو خورده ی خود را که نتوانسه بر سر پسرش خالی کند حالا بر سر این متهم خالی کند. و او را متهم به قتل کند.
دوازده مرد خشمگین از منظر تحلیل رفتار متقابل
از نظر تحلیل رفتار متقابل شخصیتهای فیلم دوازده مرد خشمگین را به طور کلی به سه گروه تقسیم می شوند.
- گروهی که والدانه رفتار می کردند
- گروهی که بالغانه رفتار میکردند
- گروهی که کودکانه رفتار میکردند
البته لازم به توضیح است که شخصیت های فیلم گاه و بیگاه در بین این سه گروه یا وضعیت جا به جا می شوند اما به طور کلی معمولا در یکی از این گروه ها یا وضعیت ها قرار میگیرند.
گروه والدها
گروهی که بسیار والدانه رفتار میکنند همان دو نفری هستند که پرخاشگرانه و به شدت موافق گناه کاری متهم هستند. آنها با فریاد هایی که می کشند و هر کسی را یاد والدین خشمگین خود در کودکی می اندازد مدام سعی میکنند دیگران را تحت تاثیر رعب و وحشت خود قرار دهند و از این طریق کنترل جلسه را به عهده بگیرند و نهایتا رای دیگران را تغییر بدهند. اگر والدین خود را در کودکیتان بیاد بیاورید احتمالا خاطره هایی برایتان زنده خواهد شد که در آن خاطره گاهی یکی از والدینتان بدون این که دلیل خاصی برای شما آورده باشند از شما خواسته اند که کاری را مطابق میل آنها انجام بدهید یا این که از انجام عمل خاصی بپرهیزید. و معمولا وقتی از دلایلش پرسیده باشید احتمالا جواب قانع کننده ای دریافت نکرده اید. این یکی از ویژگی های رفتار والدانه است که در این فیلم بعضی از افراد کاملا در آن وضعیت هستند و برای تصمیمی که گرفته اند و درخواستی که دارند معمولا دلیل قانع کننده ای ارائه نمیدهند.
گروهی که بالغانه رفتار میکنند
اما یک گروه هم هستند که گرچه در موقعیت های خاص تصمیم.میگرند برای لحضاتی والدانه رفتار کنند اما در مجموع در وضعیت بالغ به سر مسبرند و رفتارهای آنها حاکی از فعال بودن ذهنیت بالغانه آنهاست. یکی از این ها نفر اولی است که با گناهکاری متهم مخالفت می کند. این مرد در طول فیلم همواره بالغانه رفتار می کند. نه کسی را تهدید میکند و نه کسی را مجبور به انجام.کاری میکند. صرف یک گفت و گوی منطقی به راه می اندازد و از این طریق بخش بالغ ذهن دیگران را تحت تاثیر قرار می دهد و فعال میکند و آنها را در یک تردید منطقی قرار میدهد تا بالغانه به فکر فرو بروند و فارغ از کلیشه های فکری تصمیم بگیرند.
نفر بعد که در گروه بالغ ها است پیرمرد گروه است. که کمتر تحت تاثیر داد و فریاد های گروه دیگر قرار میگیرد. او فردیست که از بخش بالغ قوی ای برخورار است و در تصمیم گیری به جزئیات بسیار دقت میکند و با پرسیدن سوال های منطقی و اساسی نشان میدهد که موضعش بررسی و تدقیق ماجراست. در گفت و گو با دیگران از موضع بالغ پائین نمی اید و سعی میکند دیگران را به گفتوگوی هم سطح در سطح بالغ بکشاند.
فرد دیگر این گروه کسی است که از موافقان گناهکار بودن متهم است. اما به شدت بالغانه برخورد میکند. او سعی دارد که صرفا بر اساس شواهد منطقی تصمیم بگیرد. و همواره در طول جلسه دروضعیت بالغانه خود است. حتی وقتی عصبانی است بر سرکسی فریاد نمیکشد و بسیار آرام است. مخالفت کورکورانه نمی کند و کور کورانه از تصمیم خود دفاع نمی کند. بلکه به دنبال شواهد منطقی است. در کارش بسیار جدی است. نه شوخی میکند و نه شوخی دیگران را می پذیرد. به موقعیت خودش آگاه است و میداند که چرا اینجاست و برای چه کاری دعوت شده است و بنابراین سعی میکند دربهترین حالت منطقی خود تصمیم بگیرد و دراین امر بسیار دقیق باشد. بیشک او بالغانه ترین رفتار را در میان موافقان گناهکاری متهم داشت که نهایتا به یک مخالف گناهکاری متهم تبدیل شد.
ساعت ساز اروپایی را فراموش نکنیم. فردی که به شدت مبادی آداب رفتار میکند و از این که نظرش را به دلیل تردید منطقی اش تغییر داده هیچ احساس نارحتی نمیکند. فردی منطقی و ریز بین و با اعتماد به نفسی بالا که به نکاتی بسیار ریز توجه میکند که میتوانند مسیر پرونده را تغییر دهند. او یک بالغ تمام عیار است. صرفا از منطقش برای تحلیل موضوع استفاده میکند. و سعی میکند در بازی دیگران به دام نیفتد.
گروهی که کودکانه رفتار میکنند
اما گروهی که رفتاری کودکانه داشتند هم چند نفری بودند که به دو نفرشان که به طور واضح در وضعیت کودک بودند اشاره میکنم. نفر اول و شاید دارنده کودکانه ترین رفتار بی شک همان کسی است که در یک شرکت تبلیغاتی کار میکرد. او کسی بود که بسیار دمدی مزاج بود و اصلا نمیتوانست یک تصمیم جدی و درست بگیرد. و گاه و بیگاه از جو جدی جلسه خارج می شد و مشغول تعریف کردن داستانهایی از محل کارش میشد. درست مثل کودکی که نمیتواند اهمیت یک جلسه جدی را تشخیص دهد و فقط میخواهد بازی کند و شاد و خوشحال باشد. او حتی یکبار گفت: “میخواهم چیزی را مطرح کنم که خیلی به آن فکر نکرده ام” و نفر کناری اش پرسید: “فکر نکرده ای؟” و او خیلی راحت گفت: ” نه فکر نکرده ام” و این شیوه پاسخ دادن او همه را به خنده انداخت. این رفتار او یاد آور رفتار کودکانی بود که در میهمانی ها حرفهای بی سر و ته و خنده دار میزنند و همه به حرفهایشان میخندند.
فرد دیگری که خیلی کودکانه رفتار میکند فردی است که یک فروشنده است. او در ابتدای ورودش به اتاق جلسه سعی میکند با نشان دادن بلیط مسابقه بیس بال به دیگران خوش و بشی بکند و از برنامه آنها بعد از جلسه سر دربیاورد. در طول جلسه هم درست مثل یک کودک که در یک اتاق گیر افتاده و نمیتواند بیرون برود و بازی کند مدام غر میزند و سعی میکند مدام دیگران را با غر زدن تحت تاثیر قرار دهد. او مدام میگوید عجله کنید. زود تصمیم بگیرید تا من به تماشای مسابقه بیس بالم برسم. همان طور که برای یک کودک مسائل مهم و جدی بزرگ سالان مهم نیست و بیشتر به خوشگذرانی خودش فکر میکند برای او هم که با جان یک نفر سرو کار دارد مهم نیست که او گناه کار است یا نه. و فقط به بلیط بازی خودش اهمیت می دهد و تلاشش در این جهت است که هر چه سریعتر به بازی بیس بال برسد. همچنین می بینیم که وقتی نظرش از موافق گناه کار به بی گناه عوض می شود نمی تواند دلیل منطقی برای این تصمیم خود ارائه دهد. رفتاری که بیش از هر چیز ما را یاد کودکان می اندازد.
تئوری انتخاب(+) و دوازده مرد خشمگین
از منظر تئوری انتخاب هم داستان جالبی در جریان است. این فیلم را میتوان سراسر آموزش تئوری انتخاب هم در نظر گرفت.
شاید اگر هر کدام از ما در زندگی واقعی به جای قهرمان فیلم بودیم و میدیدیم که 11 نفر شدیدا مخالفمان هستند شاید کمی تردید به خودمان راه میدادیم و شاید در نیمه راه حتی می ترسیدیم و از نظر خود صرف نظر میکردیم و بعدا هم میگفتیم یک رای من تاثیری در ارای کلی نداشت و مسئولیت را از گردن خود ساقط میکردیم. اما شخصیت اصلی فیلم چنین نکرد.
در طول فیل میبینیم که بارها مخالفینش به او پرخاش میکنند و او را مورد تحقیر و تمسخر قرار میدهند تا از این طریق بتوانند رای او را عوض کنند. اما او واکنشی به این رفتارها نشان نمیدهد و راه خود را می رود. به مسائل به صورت شخصی نگاه نمیکند. تحقیر ها و تمسخر ها را نشنیده می گیرد و به آنها پاسخی نمی دهد. حتی تهدید به مرگ را هم جدی نمی گیرد و به قول ویلیام گلسر بنیانگزار تئوری انتخاب معتقد است که:
همه آن چیزی که ما به دیگران میدهیم و همه آن چیزی که دیگران به ما میدهند فقط اطلاعات است.
ویلیام گلسر
دیگران نمی توانند با حرفها و اعمالشان ما را کنترل کنند. دیگران با رفتارشان فقط به ما اطلاعات می دهند. این ما هستیم که تصمیم می گیریم با این اطلاعت دریافتی چه پاسخ و واکنشی از خود بروز بدهیم. دیگران با رفتارشان به ما پیامهایی حاوی اطلاعات مخابره میکنند و ما این اطلاعات را دریافت میکنیم و بعد در مرحله آن را تحلیل میکنیم و در صورت لزوم انتخاب میکنیم نسبت به آن واکنش نشان دهیم. قهرمان فیلم میتوانست در هر لحظه با پاسخ مشابه دادن به تحریکات افراد عصبانی و پرخاش گر وارد فاز جدیدی از گفت و گو های پینگ پنگی شود و کار شاید به برخورد فیزیکی برسد. اما هوشمندانه انتخاب میکند که بسیاری از رفتار ها و تحریکات دیگران را بدون پاسخ رها کند.
ذهنیت نقش اول فیلم چگونه است؟
او در فیلتر ارزش گذاری ذهن خودش بسیاری از اطلاعات وردی ( اطلاعات عصبانیت و پرخاشگری دیگران) را فاقد ارزش بررسی در نظر می گیرد و به راحتی از کنار آنها عبور میکند. او رفتارش تحت تاثیر تحریکات دیگران نیست. به عبارت دیگر رفتار او با روانشناسی کنترل درونی عجین شده است. نه تحت کنترل کسی در می آید و نه حتی سعی در کنترل دیگران دارد. او از همان ابتدا سعی نکرد کسی را مجبور به تغییر رایش کند. تنها کاری کرد این بود که اطلاعات داد و سوال پرسید. دیگران هم کم کم یاد گرفتند که خودشان با اطلاعات وردی به مغزشان فکر کنند و تصمیم بگیرند.
تا قبل از گفت و گو با قهرمان فیلم اعضای هیئت منصفه اکثرا مسئولیت رای خودشان به گردن وکیل مدافع می انداختتد. بهانه اشان این بود که وکیل مدافع از او دفاع نمیکند پس ما چرا باید دفاع کنیم؟ اما بعد از گفت و گو با شخصیت اصلی فیلم یاد گرفتند که مسئولیت تصمیمشان را هم خودشان به عهده بگیرند.
دوازده مرد خشمگین بدون حتی یک زن
یکی از نکات مهمی که در طول فیلم نبودش کاملا مشهود است عدم وجود زن در این فیلم است. اگر چه از 1870 در بعضی ایالت ها زنان می توانستند در هیئت منصفه عضویت داشته باشند اما تعداد این ایالت ها بسیار کم بود و 98 سال ول کشید تا در سال 1968 حق عضویت در هیئت منصفه برای زنان به صورت یک قانون سراسری به تصویب رسید (+). تا دهه ی 30 فقط 3 ایالت حق عضویت به زنان میدادند و تازه در دهه ی 30 و 40 میلادی زنان سطح متوسط جامعه آمریکا کم کم عضویت در هیئت منصفه را به عنوان حق برابری شهروندی طلب میکردند. فیلم دوازده مرد خشمگین در سال 1957 ساخته شده و میتوان نتیجه گرفت که هنوز تلاشهای زنان در جامعه آمریکا آنقدر نتیجه نداده که جامعه آمریکا با تصویر یک زن در هیئت منصفه به راحتی کنار بیاید.
____________________________________________________________
لینک های مفید
2 دیدگاه
مهران · آوریل 14, 2020 در 14:39
فیلم رو دیدم.
متوجه گذر زمان نشدم.
تحلیل ها رو کامل خوندم و یاد گرفتم.
دوباره فیلم رو میبینم و دوباره متن رو میخونم.
حسین طارمیلر · آوریل 15, 2020 در 06:22
مهران عزیز سلام. ممنونم که وقت گذاشتی و متن رو خوندی. خوشحال میشم بعد از این که وقت کردی و دوباره فیلم رو دیدی تحلیل خودت رو هم برام بنویسی. قطعا نظرات مختلف باعث میشه نگاه ما غنی تر بشه.